عمده اختلافات تفسيري از سه ناحيه ناشي ميشود: متن قرآن، موقعيت نزول آيات و شخصيت مفسر. در متن قرآن اموري چون الفاظ چند معنا،تعارضات ظاهري و اختلاف قرائات و در خصوص موقعيت نزول قرآن اسباب نزول وشرايط اقتصادي و اجتماعي و در زمينه مفسر عواملي مثل منابع استنادي، باورهاي اعتقادي و جهتگيريهاي عصري و شيوههاي پردازشي اختلافات تفسيري را موجب شده است. شرح اين مطالب را در اين مقاله مطالعه كنيد.
به جرأت ميتوان گفت كه بر هيچ متني به اندازه قرآن كريم شرح و تفسير نگاشته نشده است. از قرآن اول تاكنون هزاران تفسير از اين معجزه جاويد در معرض افكار و انديشهها قرار گرفته است. اين كثرت شگرف در بيشتر موارد بر محور قواعد و اصول مشترك صورت گرفته، اما تنوع و اختلاف روشها، گرايشها و سبكهاي مفسران امري نيست كه بر كسي پنهان مانده باشد. اين اختلاف و تنوع باعث شده تا از تفاسير با نامها و اوصاف گوناگون ياد شود؛ مانند:تفسير نقلي، تفسير عقلي، تفسير عرفاني، تفسير اجتماعي و تفسير فقهي.
سؤال اساسي كه هميشه مطرح بوده،اين است كه تفاسير در چه مواردي با هم اختلاف دارند؟ عامل يا عوامل اين اختلاف چيست؟
در اين مقاله ضمن ريشهيابي عوامل اختلاف، به عرضه تقسيماتي روشمند از انواع تفسير خواهيم پرداخت.
عمده اختلافات در تفسير از سه ناحيه ناشي ميشود:
متن قرآن؛
موقعيت نزول آيات؛
نظريات و اعتقادات مفسر؛
اينك هر يك از اين عوامل را مورد بررسي قرار ميدهيم.
ممكن است لفظ يا تركيب متن به گونهاي باشد كه تفسيرهاي متفاوتي از آن عرضه شود. موارد زير از جمله آنهاست.
لفظي كه داراي دو يا چند معناي وضعي است و در متن قرينهاي بر تعيين قطعي يكي از آنها نباشد، به طور طبيعي باعث تفسيرهاي مختلف ميشود.
مثل : « والليل اذا عسعس»[1]. در اينجا « عسعس» داراي دو معناست؛ اَقْبَلَ و اَدْبَرَ.
يا مانند :والمطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء[2].
در اين آيه، قرء به دو معنا آمده است؛ طهارت و حيض.
گاهي لفظ داراي يك معناي حقيقي و يك يا چند معناي مجازي است. گاهي مفسري آن را بر معناي حقيقي و مفسر ديگري با استناد به پارهاي قراين بر معناي مجازي حمل ميكند؛ مثل وثيابك فطهر[3].
در اين آيه معناي حقيقي ثياب، لباس است؛ ولي مجازاً به معاني قلب، عمل و نفس نيز حمل شده است[4].
يا مانند: لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان[5]
در اينجا ميزان به معناي ترازو است؛ ولي به عدل نيز تفسير شده است [6] .
برخي از حروف داراي چند معناست كه اين امر نيز در مواردي باعث تفسيرهاي متفاوتي شده است؛ مانند : وامسحوا برؤوسكم[7].
در اين آيه برخي حرف باء را به معناي تبعيض گرفته و بعضي آن را براي تأكيد دانستهاند[8].
مانند:و لو نشاء لجعلنا منكم ملائكةً في الارض يخلفون[9].
حرف « من» در اين آيه به دو معناي بدليت و تبعيض تفسير شده است[10].
در برخي موارد لفظي به صورت مطلق و در جاي ديگر به صورت مفيد آمده است.
مثل : والذين يظاهرون من نساءهم ثم يعودون لما قالون فتحرير رقبة من قبل ان يتماسَّا [11].
يا مانند: لايؤاخذكم الله باللغو في ايمانكم و لكن يؤاخذكم بما عقدتم الايمان فكفارتة اطعام عشرة مساكين من اوسط ما تطعمون اهليكم اوكسوتهم او تحرير رقبة[12].
نيز مانند: و من قتل مؤمناً خطا فتحرير رقبة مؤمنة و دية مسلمة الي اهله الا ان يصدقوا[13].
ملاحظه ميشود درمورد كفاره ظهار و يمين ، لفظ رقبة و در مورد كفاره قتل خطائي ، رقبةمومنة آمده است. ممكن است مفسري در دو مورد اول به اطلاق رقبه عمل كند و ممكن است با توجه به آيه سوم،آن را حمل بر مقيد نمايد[14].
در مورد عموم و خصوص نيز همين بحث مطرح است.
در برخي موارد دو يا چند موضوع صلاحيت دارد كه مرجع براي ضميري واقع شود كه اين امر خود سبب اختلاف در تفسير ميشود؛ مثل : يا ايهاالانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه[15].
برخي رب و برخي كدح را مرجع ضمير در فملاقيه دانستهاند [16].
يكي ديگر از عوامل اختلاف تفسير، احتمال تركيبهاي مختلف در يك عبارت است ؛ مثل :و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون آمنا به [17].
واو در والراسخون داراي يكي از دو وجه اعراب است؛ عاطفه و استيناف .
در برخي موارد ،نوع استثناء مورد اختلاف است كه آيا منقطع است يا متصل. نيز گاهي مستثني منه مورد اختلاف است و آن در جايي است كه استثناء پس از چند جمله متعاطف بيايد . در اين صورت ممكن است حكم استثناء به جمله اخير اختصاص داشته باشد و ممكن است در همه موارد سابق جاري باشد.
مثل: والذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة و لاتقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئك همالفاسقون الاالذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا[18].
در اين آيه سه حكم در مورد قاذف آمده است ؛ تحمل هشتاد ضربه تازيانه،عدم پذيرش شهادتش و حكم به فسق او. مفسران اختلاف دارند كه آيا توبه صرفاً سبب رفع حكم فسق او ميشود يا دو حكم قبلي را نيز برميدارد [19].
در برخي موارد، لفظ به گونهاي است كه ناچار بايد واژه يا عبارتي را در تقدير گرفت. در اينگونه موارد ،نوع تقدير ممكن است مورد اختلاف نظر باشد.
مثل : افرأيت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علي علم [20].
در اين آيه ،مفسران دو نوع تقدير براي عبارت علي علم در نظر گرفتهاند:
1ـ واضله الله علي علم من العبد بضلال نفسه؛ 2ـ فاضله الله علي علم من الله بضلال العبد [21].
گاهي اجمال لفظ يا عبارت باعث اختلاف در تفسير ميشود.
مثل : كلوا من ثمر و آتوا حق يوم حصاده[22].
برخي گفتهاند:مراد از حق در اين آيه، همان زكات واجب است و عدهاي آن را غير از زكات دانستهاند[23].
بعضي از موارد اختلاف قرائات مستلزم اختلاف در معناست.
مثل: و ما هو علي الغيب بضنين [24].
كلمه « ضنين» هم به « ضاد» و هم « ظاء» قرائت شده است[25]. ضنين به معناي بخيل و ظنين به معناي متهم است.
بيترديد قرآن كريم در طول دوره رسالت پيامبر اسلام به تدريج نازل شده و پارهاي از آياتش در ارتباط تنگاتنگ با حوادث و رويدادهاي زمان خويش است.؛ از اين رو فهم اين گروه از آيات بدون اطلاع از قراين حالي و مقامي كه از آن به موقعيت نزول ياد ميكنيم ،ممكن نيست.
عدم توجه به موقعيت نزول و نيز گزارشهاي متعدد در موقعيت نزول برخي آيات ،سبب اختلاف در تفسير شده است. اين موضوع حتي در زمان صحابه مورد توجه قرار داشته است.
نقل است كه عمر روزي با خود سخن ميگفت و شكوه داشت از اينكه چه سان امت پيغمبر با هم اختلاف ميورزند و حال آنكه پيغمبرشان يكي و قبلهشان نيز يكي است . در همين حال ابن عباس به وي گفت :قرآن در ميان ما نازل شد، خوانديم و ياد گرفتيم و دانستيم كه در چه مورد نازل شده است. اما پس از ما مردمي ميآيند كه نميدانند و همچنين مقتضيات حال را درك نميكنند و رأي خود را در فهم قرآن دخالت ميدهند. اين است كه اختلاف پيدا ميشود و چه بسا كه اختلاف،كار را به كشتار برساند. عمر از شنيدن اين سخنان خشم گرفت و ابن عباس را از نزد خود راند . ابن عباس رفت و عمر ساعتي انديشيد. گفته ابن عباس به نظرش درست آمد. او را خواست و گفت: آنچه گفتي تكرار كن. ابن عباس نيز چنان كرد . عمر سخن او را شنيد و فهميد و شگفتي كرد[26].
در دورههاي بعدي نيز مفسران و به خصوص نويسندگان اسباب نزول همگان رانسبت به اين امر هشدار دادهاند: واحدي نيشابوري كه معروفترين كتاب در اسباب نزول قرآن به نام او رقم خورده است در مقدمه كتاب خود مينويسد:
شناخت تفسير آيه قرآن و معناي صحيح آن،بدون آگاهي كامل به داستان و بيان نزولش ممكن نيست [27].
فيروزآبادي در بصائر ذويالتمييز مينويسد: « التفسير هو البحث عن سبب نزول الآية و ...[28]» و همينطور ديگران در تعريف تفسير، جايگاه قابل توجهي را براي اسباب نزول قائل شدهاند.
بر اين اساس ، توجه به اسباب نزول و نيز موقعيتهاي اجتماعي و فرهنگي عصر نزول ممكن است سبب تفسيري متفاوت از ظاهر خطاب در برخي از آيات شود. به عنوان مثال، توجه به آياتي كه در موقعيت جنگي نازل شده است،تفسيري متفاوت از اطلاق ظاهري آن آيات ارائه ميدهد.
علاوه بر آن، وجود گزارشهاي مختلف درباره يك آيه، سبب اختلاف در تفسير شدهاست، به مثال در مورد آيه عبس و تولي،گزارش شده است كه پيامبر با عدهاي از سران قريش در حال گفتگو بود كه عبدالله بن ام مكتوم بر ايشان وارد شده و با سخن خود كه ميگفت: مرا از آنچه خدا به تو ياد داده،بياموز! گفتگوي پيامبر با سران قريش را قطع ميكرد، پيامبر از اين وضعيت ناراحت شده، چهره در هم كشيده و از او روي گرداندند و به گفتگوي خود با سران قريش ادامه دادند [29].
در گزارش ديگري از قول امام صادق آمده است كه آيه « عبس و تولي» وصف حال مردي از بنيآميه است كه در جريان ورود عبدالله بن ام مكتوم چنين رفتاري داشته است.[30]
پيدايش روشها و گرايشهاي تفسيري حاصل انديشهها،تئوريها و باورهاي مفسران است ،مفسر قرآن با توجه به اعتقادات ،نظريات، فرضيات و سلايق خود دست به گزينش عوامل شكلدهنده تفسير ميزند.
عمدهترين موضوع گزينش مفسر به ترتيب اهميت و اثرگذاري در تفسير عبارتند از :
1ـ منابع ؛
2ـ باورهاي اعتقادي ؛
3ـ جهتگيريهاي عصري ؛
4ـ سبكهاي پردازش و پرورش موضوع
در اينجا هر يك از آنها را به اختصار مورد بررسي قرار ميدهيم.
منابع معتبر براي تفسير در نظر مفسران متفاوت است: يكي معتقد است كه تنها منبع معتبر در تفسير، روايات پيامبر و اهل بيت است ؛ ديگري بر اين باور است كه در تفسير بايد تنها بر قرآن و روايات تكيه كرد؛ سومي براي عقل در كنار قرآن و روايات نقشي بسزا قايل است و ديگري قرآن را سراسر رمز دانسته، كشف و شهود را تنها كليد گشايش اين رمز ميپندارد و ....
اختلاف در منابع تفسير منحصر به اختلاف در منابع اصلي نيست. ممكن است . مفسراني در منابع اصلي باهم اتفاق نظر داشته باشند؛ اما در فروع يا قواعد متخذ از منابع اصلي باهم اتفاق نظر داشته باشند؛ اما در فروع يا قواعد متخذ از منابع اصلي و يا نحوه اجراي آنها نظري متفاوت از يكديگر داشته باشند. به مثال، در ميان مفسراني كه اثر را از منابع تفسير ميشمارند، عدهاي خبر واحد را نيز حجت ميدانند و گروهي حجيت آن را به احكام فقهي منحصر ميسازند[31] يا يكي با اسرائيلي دانستن برخي روايات، استناد به آنها را جايز نميشمرد و ديگري چنين ديدگاهي ندارد.
به مثال ديگر، مفسراني كه اجمالاً عقل را به عنوان منبع در تفسير پذيرفتهاند، ممكن است در برخي از قواعد عقلي اختلاف نظر داشته باشند؛يكي قاعده قبح تكليف بما لايطاق را قبول دارد و ديگري اين نوع تكليف را از سوي خداوند جايز ميشمرد.
به هر حال،اختلاف در منابع تفسيري، كم و بيش در تفسير همه آيات و سور تأثير ميگذارد. ما اينگونه اختلافات را مناهج يا روشهاي تفسيري ميناميم و تقسيم تفاسير به مأثور،قرآن به قرآن، شهودي( فيضي ـاشراقي)،ظاهري،باطني، عقلي و اجتهادي را در اين چارچوب قابل ارزيابي ميدانيم [32].
يكي ديگر از عوامل اصلي اختلاف در تفسير،گرايشهاي مذهبي مفسران است اختلافات مذهبي و كلامي مفسران سبب تمايز تفاسير در تبيين پارهاي از آيات قرآن كريم شده است.
به مثال،نحلههاي كلامي چون شيعه،معتزله ،اشاعره،ماتريديه در آيات مربوط به صفات ،اسماء و افعال خداوند و عصمت پيامبران تفسيري متفاوت از يكديگرعرضه كردهاند.
ذكر اين نكته لازم است كه فرقههاي اسلامي با همه اختلافات فقهي و كلامي، در تفسير اكثر آيات قرآن وحدت نظر دارند،به جز گروههايي چون باطنيه ( اسماعيليه) و برخي از صوفيه كه قرآن را سراسر رمز ميدانند . طبيعي است كه اين گروهها به دليل اختلاف اصولي در منابع تفسير،كمترين نقطه اشتراك با ديگر نحلههاي فكري داشته باشند .
به هر صورت ، تنوع در گرايشها و باورهاي ديني و مذهبي سبب پيدايش مذاهب و مكاتب تفسيري شده و عناويني چون تفسير شيعي، تفسير معتزلي، تفسير باطني ( اسماعيلي)، تفسير كلامي،تفسير صوفي،ناظر به اختلاف مذهبي مفسران است.
2ـ3ـ3ـ جهتگيريهاي عصري،سمت و سوهايي است كه ذهن و روان مفسر در تعامل با شرايط و مسائل عصر خود،بدانها تمايل دارد. به طور مثال،در حالي كه مهمترين دغدغه فكري مفسري تربيت معنوي افراد است،مفسر ديگري فارغ از اين دغدغه ، بزرگترين دلمشغولياش مبارزه با حكومت جور و ايجاد يك حكومت ديني است . به طور قطع ، تفسير اين دو مفسر در عين دارا بودن نقاط مشترك فراوان،هر يك داراي جهتگيري خاص خود است،حتي اگر آن دو مفسر در استناد به منابع و نيز باورهاي مذهبي و كلامي باهم يكسان بينديشند.
بايد گفت كه روحيات مفسر،ميزان بهرهمندي او از دانشهاي مختلف ، دغدغههاي فكري او نسبت به دين،انسان،مسائل اجتماعي و تحولات زمان از اهم اموري است كه در شكلگيري انواع تفسير عصري مؤثر است. به مثال،در عصري كه تحولات شگرف علمي،افكار را مسحور و مسخر خويش ساخته بود،مفسراني چون طنطاوي با عرضه تفاسيري با جهتگيري علمي، تلاش كردند تا هماهنگي قرآن و وحي را با علم و دانش نشان دهند.
عرضه مسائل و شبهات جديد به قرآن خود از مسائلي است كه اختلاف در تفسير را باعث شده است . بدون ترديد ، قرآن كريم در هنگام نزول، در مقام بيان همه مسائلي كه امروز مطرح ميشود،نبوده است؛ولي مسلمانان هميشه خواستهاند با مراجعه با قرآن كريم،درستي يا نادرستي مسائل زمان خود را دريابند . از آنجا كه بسياري از مسائل جديد داراي جوانب و لايههاي مختلف است،هر مفسري با مهم ديدن لايه يا جنبهاي از موضوع ،به سراغ ظواهر، اطلاقات و عمومات قرآن كريم رفته است و در نتيجه پاسخهاي مختلف از قرآن دريافت كردهاند.
در هر صورت، بسياري از اوصافي كه براي تفسير ذكر ميشود،نشانه جهتگيري خاص مفسران است؛ اوصافي چون تفسير عصري ، تاريخي، اخلاقي، تربيتي،هدايتي، ارشادي، روحاني، علمي، اجتماعي و تقريبي ( تقريب گرايانه) از اين دست است.
مفسران علاوه بر اختلاف در روش، گرايش و جهتگيري ، در تنظيم و بيان مطالب نيز داراي شيوههاي گوناگوني هستند كه بيشتر به دو عامل ذوق و سليقه شخصي و درك شرايط مخاطب برميگردد.
مفسري ترجيح ميدهد تفسيرش را به سبك مزجي بنويسد؛ مفسر ديگري دليل علاقه و تبحر در لغت ، بحثهاي لغوي را بسيار گسترده مطرح ميكند ؛مفسر ديگري با توجه به تسلطي كه بر قواعد فقهي و اصولي دارد،تفسيرش را به سبك كتب فقهي مينگارد؛ مفسري ترجيح ميدهد بحثهاي تفسيري را به صورت موضوعي مطرح كند؛ديگري بر آن است كه مراد هر يك از آيات را به ترتيب موجود در مصحف بيان كند. بايد توجه داشت كه اختلاف در شيوههاي تنظيم و بيان مطالب، با مناهج ، مذاهب و اتجاهات تفسيري ارتباطي ندارد . ما اين نوع اختلافات در تفسير را سبكهاي پردازش و بيان تفسيري ميناميم.
سبكهاي بيان در تفسير را نيز ميتوان به دو قسم كلي و جزئي تقسيم كرد . سبكهايي چون مزجي ،بيان مختصر،بيان تفصيلي ، تفسير ترتيبي ( ترتيب نزول، ترتيب موجود) و موضوعي، سبكهاي كلي هستند كه هر يك از مفسران در تفسير خود از يكي از آنها پيروي ميكنند . بقيه امور از موارد جزئي است كه ذوق و سليقه شخصي مفسران در پديد آوردن آن دخالت تام دارد.
در خاتمه ذكر چند نكته را لازم ميدانيم.
1ـ وجود مناهج،مذاهب،اتجاهات و سبكهاي بياني مختلف در تفسير نبايد موجب اين پندار شود كه مفسران در هيچ موردي باهم توافق نظر ندارند؛بلكه با وجود همه اين اختلافات و تنوعها،اكثر مفسران از اصول و قواعد ثابتي پيروي ميكنند.
2ـ روشها، گرايشها و سبكهاي تفسيري هميشه نافي يكديگر نيستند؛ بلكه در بسياري از موارد مكمل يكديگرند. چه بسياري پردههاي ناخواندهاي از بطون قرآن كريم وجود دارد كه با عرضه تفاسير با روشها، گرايشها و سبكهاي مختلف و تضارب آرا خوانده خواهد شد. علاوه بر آن، وجود روشها و گرايشهاي مختلف ميتواند در تنقيح مطالب و نشان دادن درجه صحت هر يك مفيد باشد.
3ـ گاهي عنواني به صورت مشترك به كار گرفته ميشود. به طور مثال،گاهي مراد از تفسير عرفاني تفسيري است كه در آن از كشف و شهود به عنوان يك منبع و منهج در رسيدن به مراد خداوند استفاده شده است كه در اين صورت جزو مناهج تفسيري به شمار ميآيد و گاهي اين عنوان به تفسيري اطلاق ميشود كه مفسر داراي جهتگيري معنوي و اخلاقي و تربيتي است كه در اين صورت اين عنوان در زير مجموعه جهتگيرهاي تفسيري(اتجاهات)قرار ميگيرد .
با بحثي كه گذشت اهم اسباب و عوامل اختلاف در تفسير روشن شد. به طور كلي، اختلاف يا از ناحيه متن است يا از ناحيه موقعيت نزول و قراين حالي و مقامي و يا از ناحيه گزينشهاي مفسر در اين روش، گرايش،جهتگيري عصري و سبك بيان است.
تفاسير از ناحيه اختلاف نظر مفسران به چند عنوان قابل دستهبندي است:
1ـ مناهج تفسيري كه مربوط به پذيرش نوع و نحوه اسناد به منابع است.
2ـ مذاهب تفسيري كه بيانكننده نوع باورهاي مذهبي و كلامي مفسر است .
3ـاتجاهات تفسيري كه حاكي از جهتگيريهاي خاص مفسر و تأثير و تأثر او از مسايل زمان است.
4ـ سبكهاي بيان در تفسير كه عبارت از نحوه پردازش و پرورش موضوع و تنظيم مطالب براي مخاطبان است.
[1] تكوير /17.
[2] بقره/228.
[3] مدثر/4.
[4] ر.ك: طبرسي، مجمعالبيان في تفسير القرآن، ج 9ـ10،ص 580،ذيل آيه.
[5] حديد/25.
[6] ر.ك: قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج 17،ص 260،ذيل آيه.
[7] مائده/6.
[8] ر.ك:قرطبي، الجامعلاحكام القرآن، ج 6،ص 87 ـ 88،ذيل آيه.
[9] زخرف/60.
[10] ر.ك: قرطبي، النكت و العيون،ج 5،ص 234 ـ 235،ذيل آيه؛ طبرسي،مجمعالبيان في تفسير القرآن، ج 9ـ10،ص 81،ذيل آيه.
[11] مجادله/3.
[12] مائده/89.
[13] نساء/92.
[14] ر.ك: قرطبي،الجامع لاحكام القرآن، ج 6، ص 280 ـ 281. ذيل آيه 89 مائده و نيز ج 17. ص 282، ذيل آيه 3 مجادله.
[15] انشقاق/6.
[16] ر.ك: عبدالرحمن بن علي الجوزي ،زادالمسير في علم التفسير، ج 8، ص 227، ذيل آيه؛ طبرسي،مجمعالبيان في تفسير القرآن،ج 9ـ10، ص 699،ذيل آيه.
[17] آل عمران/7.
[18] نور /4 ـ 5.
[19] ر.ك: قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج 12،ص 180؛طبرسي ،مجمعالبيان في تفسير القرآن ،ج 7 ـ8،ص 199.
[20] جاثيه /23.
[21] ر.ك.ماوردي ،النكت و العيون،ج 5 ،ص 364، ذيل آيه.
[22] انعام / 141 .
[23] ر.ك:طبرسي، مجمعالبيان في تفسير القرآن، ج 3 ـ 4، ص 578،ذيل آيه؛قرطبي، الجامع لاحكام القرآن،ج 7،ص 99 ـ100، ذيل آيه.
[24] تكوير/24.
[25] ر.ك : ابن جرير طبري،جامعالبيان عن تأويل آي القرآن،ج 15،ص 102،ذيل آيه.
[26] محمود راميار، تاريخ قرآن ، ص 627.